جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۸۹

عطش، از افسانه تا حقيقت

ديدم كه دوستي در اينترنت سوالاتي رو در مورد واقعه كربلا عنوان كرده. راستش من معتقد نيستم كه هرچه در مورد اين واقعه شنيديم صد در صد راسته، اما اصل و اصول اون واقعيته.
جالبه بدونين كه مرحوم استاد مطهري هم اصلا كتاب حماسه حسيني رو در مورد تحريفات واقعه عاشورا نوشتند كه خوب البته نظرات خود ايشون رو منتقل مي كنه. پس قرار نيست هر چيزي رو ميشنويم بدون دليل بپذيريم! و اين اتهاميه كه اين دوست در اين مورد به ما زده.
اما بخش اول مطلب ايشون رو به قلم خودش بخونين:
تخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:
همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان
بی آب و علف باشد
مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید.
واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید.
تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند.
72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر بکنند؟
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده.
پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین
حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین:
هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى
براى آنان قطع كنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39
قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از
لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟

بايد بگويم به نظر من دوستي كه اين جملات را نوشته اند، به درستي برخي را واكاوي نموده اند اما در نتيجه گيري با استفاده از قياس با زمان حال و شرايط زندگي فعلي دچار لغزش شده اند.
گفته اند كه
"در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید"
اگر با موقعيت جغرافيايي كربلا آشنايي داشته باشيم مي دانيم كه در كربلا با كندن كمتر از اين مقدار نيز به آب خواهيم رسيد. در صورتي كه يكبار ديگر نيز به تواريخ و نقل هايي كه از كربلا موجود است، نگاه كنيم ميبينيم كه هيچ كجا صحبت از تيمم امام و اصحابشان براي نماز نيست(كه اگر بود از ديد راويان دور نمي ماند). حتي عباراتي هست كه اصحاب در شب عاشورا استحمام كردند تا پاكيزه به ديدار معشوق بشتابند.
در برخي روضه هاي قديمي هم شنيده ايم كه كودكان قافله در برخي خيمه ها پيرهن هاي عربي خود را بالا مي زدند تا با قرار گرفتن پوستشان روي زمين نمناك خنك شوند.
حال اين سوال پيش مي آيد كه اگر واقعا آب در دسترس بوده، پس اين داستان تشنگي چيست؟
بايد بگوييم كه در كربلا صحبت از بي آبي نيست، صحبت از عطش است.
چرا كه آبي كه از زمين كربلا قابل استخراج است آنچنان شور است كه به تلخي مي گرايد و آب آشاميدني هنوز هم كه هنوز است از فرات تامين مي شود. در آن زمان نيز آب آشاميدني از نقاط معيني از فرات تهيه مي شده كه حتي در اقوال مربوط به جنگ هاي حضرت علي با معاويه نيز از آن ياد شده است.
در تاريخ هست  كه زماني كه لشكر حر به كاروان حسيني رسيد، حضرت دستور دادند كه همه همراه او و حتي چهارپايان سپاه را سيراب كنند. اگر آن منطقه اينقدر حاصلخيز و پر آب بود كه طبيعتا چنين كاري لطفي در حق آنان محسوب نمي شد.
از طرفي در مورد تغذيه ايشان برداشتي كرده اند كه چندان درست نيست. نوع خوراك نسلهاي قديم (حتي در كشور ما) متفاوت از آن چيزي بوده است كه ما مي پنداريم. چنانچه از فقه ما نيز پيداست در روزگار قديم قوت غالب مردم گندم يا جو بوده است.
كاروان امام حسين هنگام ورود به كربلا بيش از 200 نفر مرد و زن و بچه به همراه داشته كه تغذيه آنان از طريق گوشت گوسفند و بز و گاو نياز به همراه داشتن يگ گله بزرگ احشام داشته است. ممكن است بگويند كه پس تكليف شترها چي مي شود؟ بايد گفت با يك حساب سر انگشتي مي شود فهميد كه شير شتر هاي همراه يك كاروان كفاف رفع عطش 200 نفر را نمي دهد.
نمي دانم كه شما تجربه اسب سواري را داريد يا خير؟ خود اسب سواري بدون استرس و به عنوان ورزش جزء ورزشهايي است كه به شدت انسان را خسته مي كند.
آخرين نكته اين كه گفته اند در داستانهاي كربلا حرفي از گرسنگي نيست. در حالي كه در متون روايي ما هست كه امام حسين گرسنه و تشنه به كشته شد.
همه اينها در صورتي است كه ما به جنبه هاي ماورايي امام اعتقادي نداشته باشيم.
در فرصتي ديگر به آن جنبه ها نيز (به قدر دانشم) خواهم پرداخت.

شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

آن لحظه

امشب حالم خوب نبود. اومدم ایملیمو چک کنم، که دیدم یکی از دوستام آنلاینه. شروع به صحبت کردیم و رسیدیم به دلیل بد بودن حالمون. گفتم که فکر می کنم دلیل حال بد من اعمال و رفتارمه...
بگذریم. رسیدیم به قرآن و یه آیه که مو به تنم سیخ کرد.

حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «20»
وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «21»
وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَٰكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ «22»
وقتى به آتش مى‏رسند ، گوش و چشم و پوستشان به اعمالى كه همواره انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند«20»
و آنان به پوستشان مى‏گويند : چرا بر ضد ما گواهى داديد ؟ مى‏گويند : همان خدايى كه هر موجودى را به سخن آورد ، ما را گويا ساخت ، و او شما را نخستين بار آفريد و به سوى او بازگردانده مى‏شويد . « 21»
و شما [هنگام ارتكاب گناه در دنيا] از اينكه مبادا گوش و چشم و پوستتان بر ضد شما گواهى دهند ، پنهان نمى‏شديد ، بلكه گمان كرديد كه خدا بسيارى از آنچه را كه [در خلوت] مرتكب مى‏شديد ، نمى‏داند ! ! « 22»

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

اگه شما بودین چیکار می کردین؟

نمایشمون به خوبی و خوشی اجرا شد
آخرای کار دل گرفته بودم از رفتار بعضی از دوستام
دوستانی که رفتارهایی خارج از حدود انسانی داشتند و واقعا خودشون نمی دونستن که دارن اشتباه می کنن
شما اگه بودین چیکار می کردین؟

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

پس کی می رسیم؟


نمی دونم خدا توزندگی من دنبال چیه
درست می بردم تا لب موفقیت و بعد پرتم میکنه یه جایی اون دوردورا که تا سالها امیدی به موفقیت نداشته باشم
خسته ام
نمی دونم باید چی بگم؟
پس کی می رسیم؟

شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹

نوشتن

بعد از سالها دوباره دارم نمایشنامه می نویسم
خیلی سخته
احساس می کنم قلمم خشک شده
خیلی دیره
باید یه فکری کنم.

سه‌شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۹

دلتنگ روزهای قدیمم

ایام عید فرصت خوبی بود برای من
برای فکر کردن
و امشب
درست امشب که سرم از خستگی درد می کنه
عینکم شکسته
و از گرما عرق می ریزم
تصمیم گرفتم بعد از ماه ها به دنیای وبلاگ نویسی برگردم
اصراری ندارم که نوشته ها خواننده ای داشته باشن
یعنی اصلا مطمئنم شما که الان اینجا هستین اتفاقی اومدین اینجا
آخه می دونین
امشب دلم خیلی گرفته
یعنی مدتهاست که دلم گرفته وفرصتی برای رسیدگی بهش ندارم
خسته شدم از بس قلمم فقط جمله های خشک و بی روح اداری نوشت
حضور محترم سردار...
محضر مبارک حضرت ...
جناب آقای دکتر...
بسه دیگه
بذا یک کمی هم خودمون دور هم حال کنیم
تصمیم های جدیدی برای زندگیم دارم
و امیدوارم توی همش موفق باشم
مهمترینش اینکه میخوام دوباره بنویسم
حرف هایی برای نگفتن
برای شما رهگذر های اینترنتی
ببخشید که سوژه جذابی برای نوشتن نبود