جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۴

خواهش و تمنا

سلام
راستش نمي دونم تا حالا اينجا بازديد كننده داشته يا نه؟
اما مي خوام يه پيشنهاد بكنم.
اول بزارين يه كم از خودم بگم :
من سيد حجت سيد وكيلي هستم. دانشجوي درس نخون مهندسي صنايع، و در ضمن دانشجوي رشته علوم حديث. مدير يه استوديوي صدا هم هستم و همينطور با يه مجموعه تبليغاتي همكاري مي كنم.
در كنار همه اين كارها هفته اي چند ساعتي رو هم براي بچه هاي راهنمايي تدريس مي كنم.
البته اين كار نه به خاطر مسائل مالي كه براي با بچه ها بودن و مسائل روحي خودمه.
راستش در نظر دارم سال آينده يه درسي رو درس بدم كه كمتر كسي درست سراغش مي ره! درس اجتماعي!! هر كدوم از ما فكر مي كنم كمترين خاطرات آموزشي مون به اين زنگ در دوران مدرسه بر مي گرده. در صورتيكه يكي از مهمترين درس ها هستش!
مي دونين ، ما هيچ وقت ياد نمي گيريم احترام به بزرگتر به چه دردي مي خوره؟ رد شدن از خط عابر پياده چه فايده اي جز وقت تلف كردن داره؟
و خيلي چيز هاي ديگه . حالا ازتون پيشنهاد مي خوام توي چيز هايي كه فكر ميكنين بايد توي مدرسه ياد مي گرفتيم و يادمون ندادن.
بياين يه كلاس درس واقعي داشته باشيم از ملزومات اجتماع. اگر موافقين بسم اله
من منتظرم

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

بادبادك بازي چه كيفي داره!!

سلام
رمان بادبادك باز رو خوندين؟خيلي باحاله
من ديشب ساعت 3 شروع كردم و 9 صبح تموم شده بود. اين رمان واقعاً يه داستان ساده است. از هزاران زندگي كه در نزديكي ما چند صد كيلومتري تهران بزرگ ما اتفاق مي افتد.
داستان انقدر قابل لمس است كه انسان اون رو با تمام وجود حسش مي كنه.
حتماً بخونيدش.

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

سلام اول

سلام.
راستش بيشتر از يكي دو ساله كه وبلاگ نويس شدم اما به قول خودم از نوع هرجاييش!!
البته هيچ وقت هم تجربه خوبي از وبلاگ نويسم نداشتم.
به اين خاطر كه معمولا خيلي از نظر بازديد كننده بالا نبوده .
بگذريم. از امروز همزمان تو دو تا وبلاگ مي نويسم.
يكي اينجا و يكي هم وبلاگ كاريم.
اينجا مي خوام يكم راحت تر حرف بزنم
براي تو
براي تويي كه نديده دوستت دارم حتي اگه هيچ وقت هم نبينمت
بگذريم.
يه بار ديگه ورود خودمو به دايره وبلاگ نويسان مستقل تبريك ميگم .
برام كف بزنين...
آقا ما كلا مخلصيم.