پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۵

قاصدك


قاصدك هان چه خبر آوردي ؟

از كجا وز كه خبر آوردي ؟

خوش خبر باشي اما اما

گرد بام و در من

بي ثمر مي گردي .

انتظار خبري نيست مرا

نه ز ياري نه ز ديار و دياري – باري

برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس ،

برو آنجا كه ترا منتظرند .

قاصدك !

در دل من ، همه كورند و كرند .

دست بردار از اين در وطن خويش غريب .

قاصدك تجربه هاي همه تلخ

با دلم مي گويد

كه دروغي تو دروغ.

كه فريبي تو فريب .

قاصدك ! هان ولي ،... آخر ... اي واي !

راستي آيا رفتي با باد ؟

با توام ، آي كجا رفتي ؟ ...آي!

راستي آيا جائي خبري هست هنوز ؟

مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟

در اجاقي ـ طمع شعله نمي بندم ـ خردك شرري هست هنوز ؟v
قاصدك !

ابرهاي همه عالم شب و روز

در دلم مي گريند .


۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام خوشحال شدم از دیدنتان . شاید همین قاصدک های گاه و بی گاه روزی چشمهایم را باز کند .

ناشناس گفت...

kheili jalebe man mikhastam hamin post o bezanam