قاصدك هان چه خبر آوردي ؟
از كجا وز كه خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي اما اما
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي .
انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديار و دياري – باري
برو آنجا كه بود چشمي و گوشي با كس ،
برو آنجا كه ترا منتظرند .
قاصدك !
در دل من ، همه كورند و كرند .
دست بردار از اين در وطن خويش غريب .
قاصدك تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
كه دروغي تو دروغ.
كه فريبي تو فريب .
قاصدك ! هان ولي ،... آخر ... اي واي !
راستي آيا رفتي با باد ؟
با توام ، آي كجا رفتي ؟ ...آي!
راستي آيا جائي خبري هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمي ، جايي ؟
در اجاقي ـ طمع شعله نمي بندم ـ خردك شرري هست هنوز ؟v
قاصدك !
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند .
۲ نظر:
سلام خوشحال شدم از دیدنتان . شاید همین قاصدک های گاه و بی گاه روزی چشمهایم را باز کند .
kheili jalebe man mikhastam hamin post o bezanam
ارسال یک نظر