جمعه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۵

دعا نما كه بيايد


سلام
ديروز صبح كه به طرف دفتر راه افتادم از دوستي اس ام اسي دريافت كردم كه خبري داشت در بيان دزديده شدن زنان شيعه در حادثه جاده بم كرمان به دست وهابيون !
آن دوست برايم نوشته بود كه چرا آقاياني كه رگ گردنشان براي استاديوم رفتن خانمها بيرون مي زند و فرياد وا اسلاما بر مي كشند اينجا ريشه غيرتشان خشكيده و دم از دم بر نمي آورند؟؟
مي گفت بايد كاري كرد.
تا اس ام اس را بخوانم رسيده بودم به ايستگاه متروي هفت تير.
سرم گيج مي رفت.
دوست داشتم كاري كنم. كاري كه كارستان باشد.
خيلي فكر كردم.
ديدم هيچ كاري از دستم بر نمي آيد جز اينكه چند خطي در اين مورد بنويسم.
عزا گرفته بودم كه اگر در اين مورد هم بنويسي متهم مي شوي به تفرقه افكني و آتش افروزي
و بي احترامي به دين و اعتقاد مردم. و در آخر هم به ارتجاع و كهنه انديشي
اما چه مي فهمم كه دزديدن همسرت جلوي چشمات چه حسي دارد و از همه مهمتر خود آن زنان بيچاره چه حالي دارند.
گناه آنها چيست؟ جز آنكه اسما نام مذهب شيعه بر خود داشته اند؟
آنها كه ادعاي ليبراليسم دارند و آزادي انديشه را پرچم راه خود قرار داده اند كجا هستند؟
ما هم به اين اصول معتقديم.
كدام شيعه تا به حال به خاطر دين و مذهب راه بر يكي از اهل تسنن گرفته و 12 نفر را قر باني انديشه خود كرده زنانشان را به غارت برده ؟
اگر اين حرفها گهنه پرستي است من كهنه پرست و مرتجع هستم.
ما هم وحدت را دوست داريم
آرامش و اتحاد را دوست داريم.
اما آنها هميشه فرياد مظبوميت سر داده اند همواره به حدود و مرزهايمان تجاوز كرده اند و ما از ترس آبرو هميشه سكوت اختيار كرده ايم.
من به اينكه اسلحه برداريم و نسل كشي راه بياندازيم معتقد نيستم. اما به روشنگري اعتقاد راسخ دارم.
وقتي كانديداهاي رياست جمهوري هر كدام به نوعي ناز از اين برادران ناتني مي كشيدند و سخن از وحدت مي راندند دوستان ما در زاهدان از ترس جان به خود مي لرزدند.
آقاي رئيس جمهور
آقاي رئيس مجلس
آقاي وزير كشور و هر مسئولي كه هزار هزار عنوان داري و در هيچ كار به فكر اين مردم نيستي
اگر انرژي هسته اي حق مسلم ماست و توي دلسوز به خاطر من كه خيلي نفهم و خر هستم از آن نمي گذري ، حرف مرا هم بشنو
من امنيت مي خواهم
من آزادي و احترام به عقيده مي خواهم.
حوب گوش كن
من بهايي نيستم
يهودي و مسيحي نيستم
در فرم دانشگاه نوشتم شيعه اثني عشري
و من كه دين رسمي كشور را دارم در اين كشور امنيت ندارم.
من از شما نجات جهان را نمي خواهم
مي خواهم كه ايران ويران را بسازي
ايراني كه هزاران سال است سردمداران يكي پس از ديگري هميشه نظريه پردازي كرده اند و هيچ كس به داد دل مردم نرسيده است.
ما حجاب اجباري نمي خواهيم اما مي خواهيم اگر كسي خواست با حجاب باشد مضحكه و مسخره اجتماع هم نباشد .
ما مي خواهيم كه هر كس خودش دين ، عقيده ، روش و منش خود را انتخاب كند و معتقديم اسلام عزيز هم همين آموزه ها را براي ما دارد.
فكر مي كنيد اگر پيام اسلام، 14 قرن هم اين بود، بازهم مي توانست شرق و غرب را به خود متمايل كند.
استادي داشتم كه هميشه مي گفت : ما بنده هاي خدا هميشه دوست داريم كارهاي خودمان را به گردن خدا بياندازيم و خودمان كارهاي خدا را انجام دهيم!!
بايد كاري كرد ...
امروز وقتي داشتم كتابخانه ام را مرتب مي كردم به نوشته هاي قديمي خودم بر خوردم.
ياد آوري آن روزها كه هر چه مينوشتيم از او بود و بس برايم دلچسب بود. اما چه مي دانستم كه دلچسبي اين خاطرات به تلخي اس ام اس دوستم زهر به كامم مي ريزد.
كنار مترو نشستم.
داشتم فكر مي كردم چه جوابي برايش بنويسم
چه بگويم كه مرهمي باشد بر دل زخم خورده ي اين دوست
ناگهان قطعه اي از يك شعر به نظرم آمد كه نمي دانم مال كيست و بقيه اش چيست

دعا نما كه بيايد ، دعا اثر دارد.

مولاي خوبم...
امروز جمعه بود
روز تو
روزي كه پيشينيان آمدنت را وعده داده اند و گفته اند در اين روز مثل ديگر روزها ميهمان تو ايم.
و گفته اند كه بر خود تكليف كرده ايم نوازش يتيمان را
خواستم از سختي دوران گله كنم و براي تو هم مظلوم نمايي كنم، اما ديدم كه تو خود مظلوم ترين زماني
مي دانم كه مي بيني و مي داني
و ايستاده اي و نظاره مي كني چه مي كنيم و چه بر جهان مي گذرد.
شرمنده ام از آنچه از من بسيار ديده اي و مي بيني
شنيده ام كه وقتي بيايي عقل انسانها كامل مي شود
علم به حضورت كامل خواهد شد.
پدر بزرگ برايم گفته است كه در دوران حكومتت زنها به راحتي سفر خواهند كرد و هيچ كس مزاحمشان نخواهد شد
در كتابها خوانده ام در سراسر زمين فقيري نخواهد ماند
و فقر آن روز به افسانه اي بدل خواهد شد.
مي دانم كه لايق آن روزگار و با تو زيستن نيستم.
اما آيا آرزوي حضور در آن زمان را هم از من دريغ مي كني؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

ناشناس گفت...

سلام
دلم برای مولام تنگ تر شد
خیلی وقته فراموش کرده بودمش

ناشناس گفت...

چه اسفندها ...آه !
چه اسفند ها دود کردیم !

برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه !
...