ایام عید فرصت خوبی بود برای من
برای فکر کردن
و امشب
درست امشب که سرم از خستگی درد می کنه
عینکم شکسته
و از گرما عرق می ریزم
تصمیم گرفتم بعد از ماه ها به دنیای وبلاگ نویسی برگردم
اصراری ندارم که نوشته ها خواننده ای داشته باشن
یعنی اصلا مطمئنم شما که الان اینجا هستین اتفاقی اومدین اینجا
آخه می دونین
امشب دلم خیلی گرفته
یعنی مدتهاست که دلم گرفته وفرصتی برای رسیدگی بهش ندارم
خسته شدم از بس قلمم فقط جمله های خشک و بی روح اداری نوشت
حضور محترم سردار...
محضر مبارک حضرت ...
جناب آقای دکتر...
بسه دیگه
بذا یک کمی هم خودمون دور هم حال کنیم
تصمیم های جدیدی برای زندگیم دارم
و امیدوارم توی همش موفق باشم
مهمترینش اینکه میخوام دوباره بنویسم
حرف هایی برای نگفتن
برای شما رهگذر های اینترنتی
ببخشید که سوژه جذابی برای نوشتن نبود
۳ نظر:
مبارک است تحولتان
سلام
چه خوب که قلمتان از نوشتن نامه های اداری خسته شده
جه خوب که می خواهید به دلتان برسید
دیدن دوستان قدیمی همیشه خوشایند است
مبارک باشد
هم سال نو هم دوباره نوشتن
من اتفاقی نیومدم ها ! خوبه اینجا ما دوستانی هستیم که بودنمون به نوشتنمون بستگی داره .بنویس
ارسال یک نظر