سه‌شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۵

مسيح

<
اين حكايت براي بار چندم امروز از يه دوست به دستم رسيد
من كه خيلي تو فكر مي بره
گفتم با هم بخونيمش
حكايتي از زبان حضرت مسيح (ع) نقل مي كنند كه بسيار شنيدني است. مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت و در موقعيت هاي مختلف آن را بيان ميكرد. حكايت اين است :
مردي بود بسيار متمكن و پولدار روزي به كارگراني براي كار در باغش نياز داشت. بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد تا كارگراني را براي كار اجير كند. پيشكار رفت و همه ي كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ به كار مشغول شدند. كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند ، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند. روز بعد و روزهاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند. گر چه اين كارگران تازه ، غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد. شبانگاه ، هنگامي كه خورشيد فرو نشسته بود ، او همه ي كارگران را گردآورد و به همه ي آنها دستمزدي يكسان داد. بديهي ست آناني كه از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : (( اين بي انصافي است. چه مي كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند. بعضي ها هم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند. آن ها كه اصلاً كاري نكرده اند)).
مرد ثروتمند خنديد و گفت : (( به ديگران كاري نداشته باشيد. آيا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است ؟ ))
كارگران يكصدا گفتند : (( نه ، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولي ما نيز بوده است. با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاري نكردند ، همان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم )).
مرد دارا گفت : (( من به آنها داده ام زيرا بسيار دارم. من اگر چند برابر اين نيز بپردازم ، چيزي از دارائي من كم نميشود. من از استغناي خويش مي بخشم. شما نگران اين موضوع نباشيد. شما بيش از توقع تان مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد. من در ازاي كارشان نيست كه به آنها دستمزد مي دهم ، بلكه مي دهم چون براي دادن و بخشيدن ، بسيار دارم. من از سر بي نيازي ست كه مي بخشم)).
مسيح گفت : (( بعضي ها براي رسيدن به خدا سخت مي كوشند. بعضي ها درست دم غروب از راه مي رسند. بعضي ها هم وقتي كار تمام شده است ، پيدايشان مي شود. اما همه به يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهي قرار مي گيرند)).
شما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمي نگرد ، بلكه دارائي خويش را مي نگرد. او به غناي خود نگاه مي كند ، نه به كار ما. از غناي ذات الهي ، جز بهشت نمي شكفد. بايد هم اينگونه باشد. بهشت ،

۷ نظر:

ناشناس گفت...

پس يعني شما مي گي بهشت را به باهنه مي دهند نه به بها؟آره؟البته منم موافقم چون اگه قرار بود قد كاري كرديم دست مزد بدن هيچي نمي گرفتيم آخه حكايت ما فرق مي كنه ما تو از صبح تو باغ بوديم ولي كار نمي كرديم مشغول شيطنت و يازي كردن بوديم از ميوه هاي باغ مي خورديم

ناشناس گفت...

ضمنا منظورم بهانه بود اشتباه تايپيست

Unknown گفت...

www.alavi39.persianblog.com

Unknown گفت...

سید جان! خیلی مخلصم. من یدقار هستم و کلی هم دلم برای تو تنگ شده. امیدوارم به زودی تو را ببینم.

به فواد هم سلام برسون !

یا علی

www.alavi39.persianblog.com

ناشناس گفت...

چقدر دلم براي خدا تنگ مي‌شود

ناشناس گفت...

salam
mercy az boodanet va neveshtanet
doostan hame nematand harchand door
sale no mobarak/ baharat vaghena bahary bashe

ناشناس گفت...

سلام عیدت مبارک کاش می نوشتی