تاحالا حس كردي دوست داري بري با كسي كه براي اولين بار توي خيابون مي بينيش، يه استكان چايي بخوري؟
يه پك قليون توي يه قهوه خونه ي تنگ و تاريك تو چهار راه مولوي؟
سهشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۵
خانه
وسوسه های هر روز زندگی
یکی پس از دیگری
خواب و خوراکم را
میگیرند
و من بی پناه
در تند باد روزهای سرد
سرپناهی آرزو می کنم
سر پناهی
به گرمی خانه
خانه ای
به شادابی نگاه تو
۱ نظر:
ناشناس
گفت...
دوست گرامی و مهربان با درود از اظهار نظر و لطفتان سپاسگزارم.
۱ نظر:
دوست گرامی و مهربان
با درود
از اظهار نظر و لطفتان سپاسگزارم.
پاینده و پیروز باشید
ارسال یک نظر