شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۰

شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟



در خبرنامه 4 فروردین ماه بی بی سی یادداشتی با عنوان "حجاب، حق تعیین سرنوشت و روایت فقیهان از الگوی زندگی" منتشر شده بود که نویسنده در آن به نکات مختلفی پرداخته و در برخی موارد به مغالطه و سفسطه نیز پرداخته بود. اگرچه گستره مخاطبانی که با بنده مرتبط هستند به گستردگی رسانه ای چون بی بی سی است و بنده نیز نماینده خدا و دین روی زمین نیستند؛ نکاتی را که به ذهنم رسید برای دوستان و عزیزان جوان ترم مرقوم کرده ام. (اصل یادداشت در ادامه مطلب ذکر شده است)
تا چه قبول آید و چه در نظر آید ...

***

مولوی در مثنوی قصه ی مردی را می آورد که به نزد دلاکی رفت تا نقش شیر را بر بازوی او خالکوبی کند اما تا دلاک نیشتر برتن او زد فریاد او برآمد که «کجای شیر را خالکوبی می کنی ؟»
دلاک پاسخ داد : «یال شیر را» و مرد ناله کرد:«نمی شود شیر ما یال نداشته باشد ؟!
دلاک پذیرفت که شیر بی یالی را نقش کند اما همین داستان با دم و شکم شیر نیز تکرار شد و دلاک
بی طاقت شد و زبان به اعتراض گشود
.
شیر بی یال و دم و اشکم که دید ؟         این چنین شیری خدا کی آفرید ؟!
در هر گفتگویی ابتدا باید مبنای کلام را با یکدیگر میزان کرد تا در اواسط سخن در تنگنای بد فهمی حرف و حدیث ها گرفتار نشویم. به زبان دیگر باید بدانیم از نقش کدام شیر گفتگو می کنیم؟
وقتی ما می گوییم ما مسلمانیم یعنی به اصول و قواعدی که در اسلام ذکر شده است پایبندیم. یعنی به لحاظ منطقی نمی توان گفت که من مسلمانم اما بخشی از قوانین و مقررات آن را قبول ندارم. این نوع دینداری در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته که در قرآن از چنین افرادی به کافرانی تشبیه شده می خواهند بین خدا و رسول مسیر جدید بگشایند(نساء،150).

ان الذين يكفرون بالله ورسله ويريدون ان يفرقوا بين الله ورسله ويقولون نومن ببعض و نكفر ببعض ويريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا
كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مى‏گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم و مى‏خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند.

ما در پی تنگ کردن دایره مسلمانان و یا اطلاق مسلمان به شخص و گروه خاصی نیستیم. اما باید دید که کسانی که ادعای روشنفکری دینی دارند، به چه کسی مسلمان می گویند؟ به هر حال برای عضویت در هر دسته و گروهی باید آن آیین را پذیرفت.
در صورتیکه لازمه مسلمان بودن را اعتقاد به توحید، نبوت و معاد (همچنین امامت و عدل که نتایج منطقی نبوت و معاد هستند) بدانیم، باید به نتایج این اعتقاد نیز ملتزم باشیم.
می توان تصور کرد که کسی اعتقاد به خدا، رسول و قیامت داشته باشد، اما از نظر عملی کمی و کاستی داشته باشد. این افراد در فرهنگ دینی گناهکار شناخته شده و که بسته به موقعیت برای آنان امکان بازگشت (توبه) و یا مجازات (عذاب) پیش بینی شده است.
اما گاهی ما به دلیل سستی و کاهلی مایلیم به جای حرکت به سوی کمال، نقطه کمال را به منطقه ای قابل دسترس (بدون هیچ زحمتی) منتقل کنیم. در چنین مواردی شروع به توجیه های مختلفی برای زیر سوال بردن قوانین مختلف و شبه کردن در اصالت آنها می کنیم. (این اتفاق در عرصه اجتماع نیز تجربه شدنی است.)
در چنین وضعیتی احکام سخت را با چوب عدم سازگاری با زمانه رانده و عرف اجتماع را جایگزین آن می کنیم.
***

اکنون می خواهم از منظری دیگر به خاطره ذکر شده در این یادداشت بپردازم.

او پرسید:" آیا در دموکراسی می شود حجاب را به رأی گیری گذارد و اگر ۵۱ درصد مردم به آن رأی منفی دادند، حجاب لغو می شود؟"
یکی از دوستان که در دینداری و حفظ مرزهای دین از غیر دین کوشاست و تحصیلاتش در باره قرآن بوده و در این زمینه پژوهش می کند، گفت:"بله، اگر ۵۱ درصد مردم رأی منفی دادند، قانون حجاب لغو می شود و پس از آن هر کس مایل بود با حجاب و هر کس مایل نبود، می تواند بی حجاب باشد".

حال بنده سوال می کنم اگر مانند برخی کشورها اکثریت مردم رأی به این دادند که دارندگان حجاب از برخی حقوق خود (مانند تحصیل، کار یا ...)محروم شوند، چه اتفاقی می افتد؟ یا اصلاً اکثریت مردم رأی دادند که داشتن حجاب در کشوری ممنوع است. در این صورت جواب، چندان موافق نتیجه گیری نویسنده نخواهد بود.
***
من در این چند سطر بنای پاسخگویی به نکات نوشته ندارم. (اگرچه اینکار را انجام دادم اما به دلیل طولانی شدن تصمیم به عدم انتشار آن گرفتم) اما ذکر چند نکته را ضروری می دانم.
1.       وقتی آقایان برای خودشان حجیت قرآن، عصمت پیامبر و بسیاری از موارد دیگر را زیر سوال بردند، رسیدن به این نتیجه چندان دور از ذهن نیست. آن وقت این آیه قرآن که می فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب /21) هم تاریخ انقضا خواهد داشت.
2.    جالب است بدانیم که حکم حجاب از جمله احکامی است که در اعراب وجود نداشته و توسط ایرانیان گذشته اجرا می شده است. برای مثال: مشرکین قانونی داشتند که طبق آن زنان با لباسی غیر از لباس های بافت مکه حق ورود به محوطه مسجد الحرام را نداشتند و به همین دلیل زنان فقیر به صورت لخت مادرزاد وارد حرم می شدند.
3.    من دلیل اینکه اصرار دارید رفتار پیامبر را امضای رفتار اعراب بدانید به خوبی درک می کنم (که شاید در آینده به آن پرداختیم) حتماً شما هم قبول دارید که برداشت شخصی شما، لزوماً برای دیگران قابل تعمیم نخواهد بود؟ آنچه من از "الگو بودن پیامبر" می فهمم غیر از فهم شماست. طبق نص آیه قرآن (البته اگر قبول داریدکه قرآن گفتار الهی است) پیامبر، برترین الگوی زندگی فردی و اجتماعی برای هر مسلمان است. چرا که دستورات الهی را به طور مستقیم از خداوند دریافت و در موارد مختلفی خداوند نسبت به این رفتار اعلام نظر فرموده است.

لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر و ذكر اللَّه كثیرا
مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نیكویى است، براى آن‏ها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏كنند. (احزاب /21)

طبق متن این آیه پیامبر در تمام اخلاق و رفتار (به جز آنها که توسط خدا یا رسول استثنا شده است) الگوی یک فرد مسلمان است.
4.    اگر قبول کنیم که ما مسلمانیم و قرار است به دستورات خداوند عمل کنیم (و نه آنچه میل و خواست خود ماست) مخصوصا در این حالت که افرادی مانند شما آیات صریح قرآن را زیر سوال می برند، باید دید که راه رسیدن به خواست و دستور الهی چیست؟
وظیفه فقیه در دوران غیبت امام معصوم علیه السلام دستیابی به دستورات الهی از راه های مشخصی (قرآن و سنت)است که طی قرون گذشته مورد تایید همه علمای شیعه بوده است. اکنون باید دید که در صورتیکه فهم فقها از دستورات دینی را زیر سوال ببریم، قرآن و کلام الهی را نیز با توجیهات به ظاهر عقلی نقض کنیم، این چه دینی است که می خواهیم داشته باشیم؟ آیا داستان همان شیر بی یال و دم و اشکم مولوی نیست؟
مثال فقیهی که حکم برای زندگی ندهد، مانند سیاستمداری است که برای اصلاح جامعه و حکومت به سمت و سوی مورد نظر خویش تلاشی نکند.
5.    جالب است بدانیم حتی در زمان رسول خدا نیز اعراب یهودی یا نصرانی از برخی احکام اسلام خوشنود نبوده و حتی شرط اسلام آوردن خود را تغییر احکام اسلامی می دانسته اند.

و لن ترض عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم
يهود و نصاري هيچ وقت از تو راضي نخواهند شد تا اينكه از آيين آنها پيروي كني(بقره:120)

از طرفی در آیات قرآن با صراحت حکم خدا و رسول نسبت به میل شخصی افراد ترجیح دارد. 

وما كان لمؤمنٍ ولا مؤمنةٍ إذا قضى اللهُ ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم ومَن يعصِ الله ورسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً
هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‏اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند قطعا دچار گمراهى آشكارى گرديده است. الأحزاب:36.

6.       در آخر، بنده نیز با حجاب اجباری مخالفم. اما اینکه برای رفع این اجبار احکام دین را زیر سوال ببریم، چندان اخلاقی نمی دانم.


و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سیدحجت سیدوکیلی
مشهد مقدس - فروردین 1390 خورشیدی






متن اصلی یادداشت
حجاب، حق تعیین سرنوشت و روایت فقیهان از الگوی زندگی
سال ۷۸ با دوستان شورای سردبیری روزنامه های اصلاح طلب به دیدار مراجع تقلید به قم می رفتیم تا ضمن توضیح اهداف و مقتضیات روزنامه نگاری، از دغدغه ها و انتقادهای آنان آگاه شده و باب گفت و گویی بی واسطه را بگشاییم.
در یکی از این سفرها، شام میهمان یکی از مراجع تقلید بودیم. چند ساعت به بحث و گفت و گوی دوستانه گذشت. یعنی جلسه تا ساعت ۲ بامداد ادامه یافت. از اصلاحات و سیاست و دین سخن گفته شد. دموکراسی هم به موضوع بحث تبدیل شد. دقیق تر بگویم، نسبت دین و دموکراسی محل نزاع بود. حضرت آیت الله بحث را به پرسشی شفاف و دقیق کشاند تا پیامدهای عملی اجرای دموکراسی معلوم شود.
او پرسید:" آیا در دموکراسی می شود حجاب را به رأی گیری گذارد و اگر ۵۱ درصد مردم به آن رأی منفی دادند، حجاب لغو می شود؟"
یکی از دوستان که در دینداری و حفظ مرزهای دین از غیر دین کوشاست و تحصیلاتش در باره قرآن بوده و در این زمینه پژوهش می کند، گفت:"بله، اگر ۵۱ درصد مردم رأی منفی دادند، قانون حجاب لغو می شود و پس از آن هر کس مایل بود با حجاب و هر کس مایل نبود،می تواند بی حجاب باشد".
حضرت آیت الله فوراً گفت:"اگر دموکراسی این است که حکم خدا را با رأی مردم کنار بگذاریم، ما دموکراسی را نمی خواهیم".
حضرت آیت الله منکر این نبود و نیست که مردم باید از طریق انتخابات آزاد "سرنوشت" خود را تعیین کنند، ایراد ایشان به جای دیگر باز می گردید.
به نظر ایشان برخی امور خارج از قلمرو تصمیم گیری مردم قرار دارد. در واقع، پیش فرض ایشان و دیگر فقیهان این است که فقه "بهترین سرنوشت" را برای مردم رقم زده است؛ عقل آدمیان قاصر از آن است که وارد رقابت با عقل کل/عالم مطلق(خداوند) شود و حق "تعیین سرنوشت" متعلق به قلمرویی است که دین در آن حوزه فاقد حکم است. به تعبیر مرحوم صدر، فقط در "منطقة الفراغ" می توان با رأی گیری آدمیان قانون گذاری کرد.
اما به نظر می رسد که این مدعای مرجع تقلید حوزه علمیه قم چند اشکال اساسی دارد.
یکم: تقریباً کل احکام فقهی (در اینجا احکام غیر عبادی مد نظر است) برساخته اعراب پیش و همزمان با پیامبر اسلام است. پیامبر "عرف/برساخته" اعراب را "امضا" کرد. چه دلیلی می توان اقامه کرد که امضای ایشان برای همه زمان ها بوده، نه آن دوران خاص؟ یعنی، اعراب به شیوه ای زندگی می کردند و پیامبر آن"سبک زندگی" خاص را به هم نریخت. به آنها گفت که به همان شیوه می توانند زندگی کنند، اما "الله" را محور این زندگی قرار دهند و "آخرت اندیش" باشند.
حال،"سبک زندگی" اعراب را دائمی قلمداد کردن دلیل می طلبد؛ دلیلی که تاکنون فقیهان آن را ارائه نکرده اند. به تعبیر دیگر، مخاطب مستقیم احکام فقهی قرآن مسلمانان زمان پیامبر بوده اند و پیامبر قوم خاص خود را برگزیده است تا نشان دهد چگونه با کمترین تغییرات در نظام حقوقی می توان یک جامعه مشرک را به جامعه ای موحد تبدیل کرد.

دوم: "الگو بودن پیامبر" به چه معناست؟ از نظر فقیهان الگو بودن پیامبر بدین معناست که چون پیامبر "سبک زندگی" برساخته اعراب را "امضا" کرده است، پس همه ی مسلمان ها باید همان سبک زندگی را الگو قرار دهند و به آن عمل کنند. تا حدی که من می فهمم، الگو بودن پیامبر معنای متفاوتی دارد که قابل دفاع تر/موجه تر است.
آنچه باید الگو قرار گیرد، امضای "عرف عقلای زمانه" است. پیامبر اسلام "عرف عقلای زمان" خود را "امضا" کرد. مسلمان ها باید همین عمل را الگو قرار دهند و "عرف عقلای زمان" خود را امضا کنند. برابری همه آدمیان، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، کثرت گرایی و رواداری، عرف عقلای دوران جدید است. اگر پیامبر اسلام امروز آمده بود، این عرف را امضا می کرد، نه آنکه به انسان های دوران مدرن بگوید که شما باید به "سبک زندگی" اعراب ۱۴۰۰ سال پیش عمل کنید. در آن صورت دعوت ایشان چه جاذبه ای داشت؟
سوم: حجاب در نظام ارزشی قرآن در مقابل ربا که جنگ با خدا و پیامبر است، اهمیت بسیار اندکی دارد. فقیهان با "حیله های شرعی" مسأله ربا را حل کرده اند، اما حجاب را آن چنان مهم کرده اند که گویی نفی حجاب شرعی و عدم التزام عملی بدان جنگ با خدا و پیامبر است.
چهارم: چگونگی ورود حکم حجاب در سال هجدهم بر زنان پیامبر و زنان آزاد، نشان می دهد که مقتضیات مکانی(مزاحمت اوباش نسبت به زنان شوهردار) این حکم را جهت حفاظت تحمیل کرده است. آیا این حکم تحمیلی، حکمی دائمی و مقبول خداوند است؟ فرض کنیم چنین باشد؛ در این صورت، ناظر به وظیفه فرد و خداوند خواهد بود؛ اما قانون، ناظر به حقوق و وظایف شهروندان نسبت به یکدیگر است.
نمی توان از وجوب مسأله ای ناظر به رابطه دو سویه فرد و خداوند نتیجه گرفت که آن موضوع را می توان به روابط دو جانبه میان آدمیان تحمیل کرد.
پنجم: دینداران در جهان متکثر جدید با انواع و اقسام "سبک های زندگی" رویارو هستند. فروکاستن دینداری به "سبک زندگی" مردم دوران پیامبر و تحمیل آن به امروزیان، دینداری را بسیار دشوار می سازد.
باید پذیرفت که راهی جز التزام به سازوکارهای دموکراتیک و آزادی انتخاب سبک های مختلف زندگی وجود ندارد.
آزادی و انتخاب وقتی معنا دارد که "شقوق مختلف" وجود داشته باشد و آدمی حق داشته باشد که آزادانه از میان شقوق گوناگون یکی را انتخاب کند."زیست مومنانه" را باید در چنین زمانه ای امکان پذیر کرد.
ششم: رد سنگسار، تازیانه زدن، قطع معکوس دست و پا، تبعیض های ناپذیرفتنی میان زنان و مردان، مسلمان و غیر مسلمان، فقیه و غیر فقیه نیازمند فقاهت نیست.
"حق تعیین سرنوشت" به آدمی این امکان را می دهد تا اینها را رد کند. زنی که با پوست و گوشت و خون خود تبعیض های فقهی را "احساس" و "تجربه" می کند، از هزار فقیه بهتر می فهمد که معنای این احکام چیست. بهائیان که در ایران از همه حقوق شهروندی محروم شده و به دلیل بهایی بودن منحمل مجازات های سنگین و می شوند، بهتر از هزار فقیه معنای "ضاله" بودن آیین خود را می فهمند.
هفتم: مسلمان ها در باره خوبی(حسن) و بدی(قبح) دو پیش فرض/پیش انگاشت متفاوت داشتند. اشاعره بر این باور بودند که مستقل از فرمان خداوند خوبی و بدی وجود ندارد(شرعی بودن حسن و قبح)، اما معتزله/شیعیان، خوبی و بدی را مستقل از فرمان خداوند به شمار می آوردند(حسن وقبح عقلی و ذاتی). معنا و پیامد این نزاع چه بود؟ بدین ترتیب، مرجع تعیین خوب و بد اخلاقی عقل آدمی است و هر نوع قرائت/روایتی از دین که ناعادلانه باشد، تفسیر موجهی از دین نخواهد بود. مطابق عقلانیت/عقلانیت امروزیان، حقوق بشر از ملزومات عدالت است و حکومتی که حقوق بشر را به رسمیت نشناسد و در عمل بدان التزام نورزد، نظامی ناعادلانه است.