شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۰

شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟



در خبرنامه 4 فروردین ماه بی بی سی یادداشتی با عنوان "حجاب، حق تعیین سرنوشت و روایت فقیهان از الگوی زندگی" منتشر شده بود که نویسنده در آن به نکات مختلفی پرداخته و در برخی موارد به مغالطه و سفسطه نیز پرداخته بود. اگرچه گستره مخاطبانی که با بنده مرتبط هستند به گستردگی رسانه ای چون بی بی سی است و بنده نیز نماینده خدا و دین روی زمین نیستند؛ نکاتی را که به ذهنم رسید برای دوستان و عزیزان جوان ترم مرقوم کرده ام. (اصل یادداشت در ادامه مطلب ذکر شده است)
تا چه قبول آید و چه در نظر آید ...

***

مولوی در مثنوی قصه ی مردی را می آورد که به نزد دلاکی رفت تا نقش شیر را بر بازوی او خالکوبی کند اما تا دلاک نیشتر برتن او زد فریاد او برآمد که «کجای شیر را خالکوبی می کنی ؟»
دلاک پاسخ داد : «یال شیر را» و مرد ناله کرد:«نمی شود شیر ما یال نداشته باشد ؟!
دلاک پذیرفت که شیر بی یالی را نقش کند اما همین داستان با دم و شکم شیر نیز تکرار شد و دلاک
بی طاقت شد و زبان به اعتراض گشود
.
شیر بی یال و دم و اشکم که دید ؟         این چنین شیری خدا کی آفرید ؟!
در هر گفتگویی ابتدا باید مبنای کلام را با یکدیگر میزان کرد تا در اواسط سخن در تنگنای بد فهمی حرف و حدیث ها گرفتار نشویم. به زبان دیگر باید بدانیم از نقش کدام شیر گفتگو می کنیم؟
وقتی ما می گوییم ما مسلمانیم یعنی به اصول و قواعدی که در اسلام ذکر شده است پایبندیم. یعنی به لحاظ منطقی نمی توان گفت که من مسلمانم اما بخشی از قوانین و مقررات آن را قبول ندارم. این نوع دینداری در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته که در قرآن از چنین افرادی به کافرانی تشبیه شده می خواهند بین خدا و رسول مسیر جدید بگشایند(نساء،150).

ان الذين يكفرون بالله ورسله ويريدون ان يفرقوا بين الله ورسله ويقولون نومن ببعض و نكفر ببعض ويريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا
كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و مى‏گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم و مى‏خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند.

ما در پی تنگ کردن دایره مسلمانان و یا اطلاق مسلمان به شخص و گروه خاصی نیستیم. اما باید دید که کسانی که ادعای روشنفکری دینی دارند، به چه کسی مسلمان می گویند؟ به هر حال برای عضویت در هر دسته و گروهی باید آن آیین را پذیرفت.
در صورتیکه لازمه مسلمان بودن را اعتقاد به توحید، نبوت و معاد (همچنین امامت و عدل که نتایج منطقی نبوت و معاد هستند) بدانیم، باید به نتایج این اعتقاد نیز ملتزم باشیم.
می توان تصور کرد که کسی اعتقاد به خدا، رسول و قیامت داشته باشد، اما از نظر عملی کمی و کاستی داشته باشد. این افراد در فرهنگ دینی گناهکار شناخته شده و که بسته به موقعیت برای آنان امکان بازگشت (توبه) و یا مجازات (عذاب) پیش بینی شده است.
اما گاهی ما به دلیل سستی و کاهلی مایلیم به جای حرکت به سوی کمال، نقطه کمال را به منطقه ای قابل دسترس (بدون هیچ زحمتی) منتقل کنیم. در چنین مواردی شروع به توجیه های مختلفی برای زیر سوال بردن قوانین مختلف و شبه کردن در اصالت آنها می کنیم. (این اتفاق در عرصه اجتماع نیز تجربه شدنی است.)
در چنین وضعیتی احکام سخت را با چوب عدم سازگاری با زمانه رانده و عرف اجتماع را جایگزین آن می کنیم.
***

اکنون می خواهم از منظری دیگر به خاطره ذکر شده در این یادداشت بپردازم.

او پرسید:" آیا در دموکراسی می شود حجاب را به رأی گیری گذارد و اگر ۵۱ درصد مردم به آن رأی منفی دادند، حجاب لغو می شود؟"
یکی از دوستان که در دینداری و حفظ مرزهای دین از غیر دین کوشاست و تحصیلاتش در باره قرآن بوده و در این زمینه پژوهش می کند، گفت:"بله، اگر ۵۱ درصد مردم رأی منفی دادند، قانون حجاب لغو می شود و پس از آن هر کس مایل بود با حجاب و هر کس مایل نبود، می تواند بی حجاب باشد".

حال بنده سوال می کنم اگر مانند برخی کشورها اکثریت مردم رأی به این دادند که دارندگان حجاب از برخی حقوق خود (مانند تحصیل، کار یا ...)محروم شوند، چه اتفاقی می افتد؟ یا اصلاً اکثریت مردم رأی دادند که داشتن حجاب در کشوری ممنوع است. در این صورت جواب، چندان موافق نتیجه گیری نویسنده نخواهد بود.
***
من در این چند سطر بنای پاسخگویی به نکات نوشته ندارم. (اگرچه اینکار را انجام دادم اما به دلیل طولانی شدن تصمیم به عدم انتشار آن گرفتم) اما ذکر چند نکته را ضروری می دانم.
1.       وقتی آقایان برای خودشان حجیت قرآن، عصمت پیامبر و بسیاری از موارد دیگر را زیر سوال بردند، رسیدن به این نتیجه چندان دور از ذهن نیست. آن وقت این آیه قرآن که می فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب /21) هم تاریخ انقضا خواهد داشت.
2.    جالب است بدانیم که حکم حجاب از جمله احکامی است که در اعراب وجود نداشته و توسط ایرانیان گذشته اجرا می شده است. برای مثال: مشرکین قانونی داشتند که طبق آن زنان با لباسی غیر از لباس های بافت مکه حق ورود به محوطه مسجد الحرام را نداشتند و به همین دلیل زنان فقیر به صورت لخت مادرزاد وارد حرم می شدند.
3.    من دلیل اینکه اصرار دارید رفتار پیامبر را امضای رفتار اعراب بدانید به خوبی درک می کنم (که شاید در آینده به آن پرداختیم) حتماً شما هم قبول دارید که برداشت شخصی شما، لزوماً برای دیگران قابل تعمیم نخواهد بود؟ آنچه من از "الگو بودن پیامبر" می فهمم غیر از فهم شماست. طبق نص آیه قرآن (البته اگر قبول داریدکه قرآن گفتار الهی است) پیامبر، برترین الگوی زندگی فردی و اجتماعی برای هر مسلمان است. چرا که دستورات الهی را به طور مستقیم از خداوند دریافت و در موارد مختلفی خداوند نسبت به این رفتار اعلام نظر فرموده است.

لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنة لمن كان یرجوا اللَّه و الیوم الآخر و ذكر اللَّه كثیرا
مسلماً رسول خدا براى شما سرمشق نیكویى است، براى آن‏ها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏كنند. (احزاب /21)

طبق متن این آیه پیامبر در تمام اخلاق و رفتار (به جز آنها که توسط خدا یا رسول استثنا شده است) الگوی یک فرد مسلمان است.
4.    اگر قبول کنیم که ما مسلمانیم و قرار است به دستورات خداوند عمل کنیم (و نه آنچه میل و خواست خود ماست) مخصوصا در این حالت که افرادی مانند شما آیات صریح قرآن را زیر سوال می برند، باید دید که راه رسیدن به خواست و دستور الهی چیست؟
وظیفه فقیه در دوران غیبت امام معصوم علیه السلام دستیابی به دستورات الهی از راه های مشخصی (قرآن و سنت)است که طی قرون گذشته مورد تایید همه علمای شیعه بوده است. اکنون باید دید که در صورتیکه فهم فقها از دستورات دینی را زیر سوال ببریم، قرآن و کلام الهی را نیز با توجیهات به ظاهر عقلی نقض کنیم، این چه دینی است که می خواهیم داشته باشیم؟ آیا داستان همان شیر بی یال و دم و اشکم مولوی نیست؟
مثال فقیهی که حکم برای زندگی ندهد، مانند سیاستمداری است که برای اصلاح جامعه و حکومت به سمت و سوی مورد نظر خویش تلاشی نکند.
5.    جالب است بدانیم حتی در زمان رسول خدا نیز اعراب یهودی یا نصرانی از برخی احکام اسلام خوشنود نبوده و حتی شرط اسلام آوردن خود را تغییر احکام اسلامی می دانسته اند.

و لن ترض عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم
يهود و نصاري هيچ وقت از تو راضي نخواهند شد تا اينكه از آيين آنها پيروي كني(بقره:120)

از طرفی در آیات قرآن با صراحت حکم خدا و رسول نسبت به میل شخصی افراد ترجیح دارد. 

وما كان لمؤمنٍ ولا مؤمنةٍ إذا قضى اللهُ ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم ومَن يعصِ الله ورسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً
هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‏اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند قطعا دچار گمراهى آشكارى گرديده است. الأحزاب:36.

6.       در آخر، بنده نیز با حجاب اجباری مخالفم. اما اینکه برای رفع این اجبار احکام دین را زیر سوال ببریم، چندان اخلاقی نمی دانم.


و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
سیدحجت سیدوکیلی
مشهد مقدس - فروردین 1390 خورشیدی






متن اصلی یادداشت
حجاب، حق تعیین سرنوشت و روایت فقیهان از الگوی زندگی
سال ۷۸ با دوستان شورای سردبیری روزنامه های اصلاح طلب به دیدار مراجع تقلید به قم می رفتیم تا ضمن توضیح اهداف و مقتضیات روزنامه نگاری، از دغدغه ها و انتقادهای آنان آگاه شده و باب گفت و گویی بی واسطه را بگشاییم.
در یکی از این سفرها، شام میهمان یکی از مراجع تقلید بودیم. چند ساعت به بحث و گفت و گوی دوستانه گذشت. یعنی جلسه تا ساعت ۲ بامداد ادامه یافت. از اصلاحات و سیاست و دین سخن گفته شد. دموکراسی هم به موضوع بحث تبدیل شد. دقیق تر بگویم، نسبت دین و دموکراسی محل نزاع بود. حضرت آیت الله بحث را به پرسشی شفاف و دقیق کشاند تا پیامدهای عملی اجرای دموکراسی معلوم شود.
او پرسید:" آیا در دموکراسی می شود حجاب را به رأی گیری گذارد و اگر ۵۱ درصد مردم به آن رأی منفی دادند، حجاب لغو می شود؟"
یکی از دوستان که در دینداری و حفظ مرزهای دین از غیر دین کوشاست و تحصیلاتش در باره قرآن بوده و در این زمینه پژوهش می کند، گفت:"بله، اگر ۵۱ درصد مردم رأی منفی دادند، قانون حجاب لغو می شود و پس از آن هر کس مایل بود با حجاب و هر کس مایل نبود،می تواند بی حجاب باشد".
حضرت آیت الله فوراً گفت:"اگر دموکراسی این است که حکم خدا را با رأی مردم کنار بگذاریم، ما دموکراسی را نمی خواهیم".
حضرت آیت الله منکر این نبود و نیست که مردم باید از طریق انتخابات آزاد "سرنوشت" خود را تعیین کنند، ایراد ایشان به جای دیگر باز می گردید.
به نظر ایشان برخی امور خارج از قلمرو تصمیم گیری مردم قرار دارد. در واقع، پیش فرض ایشان و دیگر فقیهان این است که فقه "بهترین سرنوشت" را برای مردم رقم زده است؛ عقل آدمیان قاصر از آن است که وارد رقابت با عقل کل/عالم مطلق(خداوند) شود و حق "تعیین سرنوشت" متعلق به قلمرویی است که دین در آن حوزه فاقد حکم است. به تعبیر مرحوم صدر، فقط در "منطقة الفراغ" می توان با رأی گیری آدمیان قانون گذاری کرد.
اما به نظر می رسد که این مدعای مرجع تقلید حوزه علمیه قم چند اشکال اساسی دارد.
یکم: تقریباً کل احکام فقهی (در اینجا احکام غیر عبادی مد نظر است) برساخته اعراب پیش و همزمان با پیامبر اسلام است. پیامبر "عرف/برساخته" اعراب را "امضا" کرد. چه دلیلی می توان اقامه کرد که امضای ایشان برای همه زمان ها بوده، نه آن دوران خاص؟ یعنی، اعراب به شیوه ای زندگی می کردند و پیامبر آن"سبک زندگی" خاص را به هم نریخت. به آنها گفت که به همان شیوه می توانند زندگی کنند، اما "الله" را محور این زندگی قرار دهند و "آخرت اندیش" باشند.
حال،"سبک زندگی" اعراب را دائمی قلمداد کردن دلیل می طلبد؛ دلیلی که تاکنون فقیهان آن را ارائه نکرده اند. به تعبیر دیگر، مخاطب مستقیم احکام فقهی قرآن مسلمانان زمان پیامبر بوده اند و پیامبر قوم خاص خود را برگزیده است تا نشان دهد چگونه با کمترین تغییرات در نظام حقوقی می توان یک جامعه مشرک را به جامعه ای موحد تبدیل کرد.

دوم: "الگو بودن پیامبر" به چه معناست؟ از نظر فقیهان الگو بودن پیامبر بدین معناست که چون پیامبر "سبک زندگی" برساخته اعراب را "امضا" کرده است، پس همه ی مسلمان ها باید همان سبک زندگی را الگو قرار دهند و به آن عمل کنند. تا حدی که من می فهمم، الگو بودن پیامبر معنای متفاوتی دارد که قابل دفاع تر/موجه تر است.
آنچه باید الگو قرار گیرد، امضای "عرف عقلای زمانه" است. پیامبر اسلام "عرف عقلای زمان" خود را "امضا" کرد. مسلمان ها باید همین عمل را الگو قرار دهند و "عرف عقلای زمان" خود را امضا کنند. برابری همه آدمیان، حقوق بشر، دموکراسی، آزادی، کثرت گرایی و رواداری، عرف عقلای دوران جدید است. اگر پیامبر اسلام امروز آمده بود، این عرف را امضا می کرد، نه آنکه به انسان های دوران مدرن بگوید که شما باید به "سبک زندگی" اعراب ۱۴۰۰ سال پیش عمل کنید. در آن صورت دعوت ایشان چه جاذبه ای داشت؟
سوم: حجاب در نظام ارزشی قرآن در مقابل ربا که جنگ با خدا و پیامبر است، اهمیت بسیار اندکی دارد. فقیهان با "حیله های شرعی" مسأله ربا را حل کرده اند، اما حجاب را آن چنان مهم کرده اند که گویی نفی حجاب شرعی و عدم التزام عملی بدان جنگ با خدا و پیامبر است.
چهارم: چگونگی ورود حکم حجاب در سال هجدهم بر زنان پیامبر و زنان آزاد، نشان می دهد که مقتضیات مکانی(مزاحمت اوباش نسبت به زنان شوهردار) این حکم را جهت حفاظت تحمیل کرده است. آیا این حکم تحمیلی، حکمی دائمی و مقبول خداوند است؟ فرض کنیم چنین باشد؛ در این صورت، ناظر به وظیفه فرد و خداوند خواهد بود؛ اما قانون، ناظر به حقوق و وظایف شهروندان نسبت به یکدیگر است.
نمی توان از وجوب مسأله ای ناظر به رابطه دو سویه فرد و خداوند نتیجه گرفت که آن موضوع را می توان به روابط دو جانبه میان آدمیان تحمیل کرد.
پنجم: دینداران در جهان متکثر جدید با انواع و اقسام "سبک های زندگی" رویارو هستند. فروکاستن دینداری به "سبک زندگی" مردم دوران پیامبر و تحمیل آن به امروزیان، دینداری را بسیار دشوار می سازد.
باید پذیرفت که راهی جز التزام به سازوکارهای دموکراتیک و آزادی انتخاب سبک های مختلف زندگی وجود ندارد.
آزادی و انتخاب وقتی معنا دارد که "شقوق مختلف" وجود داشته باشد و آدمی حق داشته باشد که آزادانه از میان شقوق گوناگون یکی را انتخاب کند."زیست مومنانه" را باید در چنین زمانه ای امکان پذیر کرد.
ششم: رد سنگسار، تازیانه زدن، قطع معکوس دست و پا، تبعیض های ناپذیرفتنی میان زنان و مردان، مسلمان و غیر مسلمان، فقیه و غیر فقیه نیازمند فقاهت نیست.
"حق تعیین سرنوشت" به آدمی این امکان را می دهد تا اینها را رد کند. زنی که با پوست و گوشت و خون خود تبعیض های فقهی را "احساس" و "تجربه" می کند، از هزار فقیه بهتر می فهمد که معنای این احکام چیست. بهائیان که در ایران از همه حقوق شهروندی محروم شده و به دلیل بهایی بودن منحمل مجازات های سنگین و می شوند، بهتر از هزار فقیه معنای "ضاله" بودن آیین خود را می فهمند.
هفتم: مسلمان ها در باره خوبی(حسن) و بدی(قبح) دو پیش فرض/پیش انگاشت متفاوت داشتند. اشاعره بر این باور بودند که مستقل از فرمان خداوند خوبی و بدی وجود ندارد(شرعی بودن حسن و قبح)، اما معتزله/شیعیان، خوبی و بدی را مستقل از فرمان خداوند به شمار می آوردند(حسن وقبح عقلی و ذاتی). معنا و پیامد این نزاع چه بود؟ بدین ترتیب، مرجع تعیین خوب و بد اخلاقی عقل آدمی است و هر نوع قرائت/روایتی از دین که ناعادلانه باشد، تفسیر موجهی از دین نخواهد بود. مطابق عقلانیت/عقلانیت امروزیان، حقوق بشر از ملزومات عدالت است و حکومتی که حقوق بشر را به رسمیت نشناسد و در عمل بدان التزام نورزد، نظامی ناعادلانه است.

جمعه، آذر ۱۹، ۱۳۸۹

عطش، از افسانه تا حقيقت

ديدم كه دوستي در اينترنت سوالاتي رو در مورد واقعه كربلا عنوان كرده. راستش من معتقد نيستم كه هرچه در مورد اين واقعه شنيديم صد در صد راسته، اما اصل و اصول اون واقعيته.
جالبه بدونين كه مرحوم استاد مطهري هم اصلا كتاب حماسه حسيني رو در مورد تحريفات واقعه عاشورا نوشتند كه خوب البته نظرات خود ايشون رو منتقل مي كنه. پس قرار نيست هر چيزي رو ميشنويم بدون دليل بپذيريم! و اين اتهاميه كه اين دوست در اين مورد به ما زده.
اما بخش اول مطلب ايشون رو به قلم خودش بخونين:
تخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:
همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان
بی آب و علف باشد
مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید.
واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید.
تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند.
72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر بکنند؟
اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده.
پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین
حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین:
هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى
براى آنان قطع كنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39
قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از
لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان)
از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟

بايد بگويم به نظر من دوستي كه اين جملات را نوشته اند، به درستي برخي را واكاوي نموده اند اما در نتيجه گيري با استفاده از قياس با زمان حال و شرايط زندگي فعلي دچار لغزش شده اند.
گفته اند كه
"در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسد. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید"
اگر با موقعيت جغرافيايي كربلا آشنايي داشته باشيم مي دانيم كه در كربلا با كندن كمتر از اين مقدار نيز به آب خواهيم رسيد. در صورتي كه يكبار ديگر نيز به تواريخ و نقل هايي كه از كربلا موجود است، نگاه كنيم ميبينيم كه هيچ كجا صحبت از تيمم امام و اصحابشان براي نماز نيست(كه اگر بود از ديد راويان دور نمي ماند). حتي عباراتي هست كه اصحاب در شب عاشورا استحمام كردند تا پاكيزه به ديدار معشوق بشتابند.
در برخي روضه هاي قديمي هم شنيده ايم كه كودكان قافله در برخي خيمه ها پيرهن هاي عربي خود را بالا مي زدند تا با قرار گرفتن پوستشان روي زمين نمناك خنك شوند.
حال اين سوال پيش مي آيد كه اگر واقعا آب در دسترس بوده، پس اين داستان تشنگي چيست؟
بايد بگوييم كه در كربلا صحبت از بي آبي نيست، صحبت از عطش است.
چرا كه آبي كه از زمين كربلا قابل استخراج است آنچنان شور است كه به تلخي مي گرايد و آب آشاميدني هنوز هم كه هنوز است از فرات تامين مي شود. در آن زمان نيز آب آشاميدني از نقاط معيني از فرات تهيه مي شده كه حتي در اقوال مربوط به جنگ هاي حضرت علي با معاويه نيز از آن ياد شده است.
در تاريخ هست  كه زماني كه لشكر حر به كاروان حسيني رسيد، حضرت دستور دادند كه همه همراه او و حتي چهارپايان سپاه را سيراب كنند. اگر آن منطقه اينقدر حاصلخيز و پر آب بود كه طبيعتا چنين كاري لطفي در حق آنان محسوب نمي شد.
از طرفي در مورد تغذيه ايشان برداشتي كرده اند كه چندان درست نيست. نوع خوراك نسلهاي قديم (حتي در كشور ما) متفاوت از آن چيزي بوده است كه ما مي پنداريم. چنانچه از فقه ما نيز پيداست در روزگار قديم قوت غالب مردم گندم يا جو بوده است.
كاروان امام حسين هنگام ورود به كربلا بيش از 200 نفر مرد و زن و بچه به همراه داشته كه تغذيه آنان از طريق گوشت گوسفند و بز و گاو نياز به همراه داشتن يگ گله بزرگ احشام داشته است. ممكن است بگويند كه پس تكليف شترها چي مي شود؟ بايد گفت با يك حساب سر انگشتي مي شود فهميد كه شير شتر هاي همراه يك كاروان كفاف رفع عطش 200 نفر را نمي دهد.
نمي دانم كه شما تجربه اسب سواري را داريد يا خير؟ خود اسب سواري بدون استرس و به عنوان ورزش جزء ورزشهايي است كه به شدت انسان را خسته مي كند.
آخرين نكته اين كه گفته اند در داستانهاي كربلا حرفي از گرسنگي نيست. در حالي كه در متون روايي ما هست كه امام حسين گرسنه و تشنه به كشته شد.
همه اينها در صورتي است كه ما به جنبه هاي ماورايي امام اعتقادي نداشته باشيم.
در فرصتي ديگر به آن جنبه ها نيز (به قدر دانشم) خواهم پرداخت.

شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

آن لحظه

امشب حالم خوب نبود. اومدم ایملیمو چک کنم، که دیدم یکی از دوستام آنلاینه. شروع به صحبت کردیم و رسیدیم به دلیل بد بودن حالمون. گفتم که فکر می کنم دلیل حال بد من اعمال و رفتارمه...
بگذریم. رسیدیم به قرآن و یه آیه که مو به تنم سیخ کرد.

حَتَّىٰ إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «20»
وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «21»
وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَٰكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ «22»
وقتى به آتش مى‏رسند ، گوش و چشم و پوستشان به اعمالى كه همواره انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند«20»
و آنان به پوستشان مى‏گويند : چرا بر ضد ما گواهى داديد ؟ مى‏گويند : همان خدايى كه هر موجودى را به سخن آورد ، ما را گويا ساخت ، و او شما را نخستين بار آفريد و به سوى او بازگردانده مى‏شويد . « 21»
و شما [هنگام ارتكاب گناه در دنيا] از اينكه مبادا گوش و چشم و پوستتان بر ضد شما گواهى دهند ، پنهان نمى‏شديد ، بلكه گمان كرديد كه خدا بسيارى از آنچه را كه [در خلوت] مرتكب مى‏شديد ، نمى‏داند ! ! « 22»

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

اگه شما بودین چیکار می کردین؟

نمایشمون به خوبی و خوشی اجرا شد
آخرای کار دل گرفته بودم از رفتار بعضی از دوستام
دوستانی که رفتارهایی خارج از حدود انسانی داشتند و واقعا خودشون نمی دونستن که دارن اشتباه می کنن
شما اگه بودین چیکار می کردین؟

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

پس کی می رسیم؟


نمی دونم خدا توزندگی من دنبال چیه
درست می بردم تا لب موفقیت و بعد پرتم میکنه یه جایی اون دوردورا که تا سالها امیدی به موفقیت نداشته باشم
خسته ام
نمی دونم باید چی بگم؟
پس کی می رسیم؟

شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹

نوشتن

بعد از سالها دوباره دارم نمایشنامه می نویسم
خیلی سخته
احساس می کنم قلمم خشک شده
خیلی دیره
باید یه فکری کنم.

سه‌شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۹

دلتنگ روزهای قدیمم

ایام عید فرصت خوبی بود برای من
برای فکر کردن
و امشب
درست امشب که سرم از خستگی درد می کنه
عینکم شکسته
و از گرما عرق می ریزم
تصمیم گرفتم بعد از ماه ها به دنیای وبلاگ نویسی برگردم
اصراری ندارم که نوشته ها خواننده ای داشته باشن
یعنی اصلا مطمئنم شما که الان اینجا هستین اتفاقی اومدین اینجا
آخه می دونین
امشب دلم خیلی گرفته
یعنی مدتهاست که دلم گرفته وفرصتی برای رسیدگی بهش ندارم
خسته شدم از بس قلمم فقط جمله های خشک و بی روح اداری نوشت
حضور محترم سردار...
محضر مبارک حضرت ...
جناب آقای دکتر...
بسه دیگه
بذا یک کمی هم خودمون دور هم حال کنیم
تصمیم های جدیدی برای زندگیم دارم
و امیدوارم توی همش موفق باشم
مهمترینش اینکه میخوام دوباره بنویسم
حرف هایی برای نگفتن
برای شما رهگذر های اینترنتی
ببخشید که سوژه جذابی برای نوشتن نبود